هاناهانا، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

هانای دوست داشتنی ما

آش دندونی (یه مهمونی خودمونی )

انار دونه دونه بچه ای دارم دردونه قشنگ و مهربونه انار دونه دونه سه چهار روه که بچم گرفتار دندونه انار دونه دونه توی دهان بچم یه گل زده جوونه گل نگو مرواریده مثه طلای سفیده    اولین مروارید سفید هانا نهم آذرماه 1393 ...
16 آذر 1393

هانا و حمام

آب بازی دوست داری ولی اصلا خوشت نمیاد آب رو سرت بریزیم تو حموم خیلی آروم و دوستداشتنی هستی البته تا قبل از اینکه آب رو سرت نریختیم امان از بعدش و جیغ و فریاد ها  ...
2 آذر 1393

اولین حضور در مهمونی

اولین باری که قرار بود تو مهمونی با کلی آدم شرکت کنی خیلی نگران بودم همش فکر میکردم نکنه اذیت بشی و گریه کنی نکنه سر و صدای زیاد مهمونی اذیتت کنه  اما دخترم ساکت و آروم  بود و اصلا مامان اذیت نکرد  آبان ماه 1393 ...
14 آبان 1393

اولین غلط زدن

داشتم تو آشپزخونه شام آماده میکردم که دیدم داری تلاش میکنی که برگردی اومدم بالا سرت و دیدم بعله دختر کوچولوم داره موفق میشه دویدم و موبایلمو آوردم و چند تا عکس در همون حال سعی و تلاش ازت گرفتم ای جونم چهارشنبه 1393/06/19 ساعت 21:20 یکهفته قبل از پایان سه ماهگی ...
19 شهريور 1393

اولین مسافرت

اولین مسافرت هانا درست بعد از 40 روزگیش به مازندران  پ ن : خیلی بهش سخت گذشت اونجا بود که اولین دل دردهای کولیکی شروع شد تا 4 ماهگی هم تموم نشد  7 مرداد ماه 1393 ...
9 مرداد 1393

اولین لبخند

درست تو 28 روزگی از خواب نیمروزی بیدار شدی و تا چشمت به من افتاد بهم لبخند زدی تو اون لحظه انگار دنیارو بهم داده بودن یه حس خوشحالی خیلی خیلی زیاد اون لحظه رو نتونستم عکس بگیرم فقط یک ثانیه بود اما بعد اونو تا دلت بخواد ثبت کردم که یه تعدادیشو اینجا میزارم http://niniweblog.com/images/smilies/cut/cut%20(2).gif ...
31 تير 1393