هاناهانا، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره

هانای دوست داشتنی ما

تحویل سال 1394

ساعت 3:30 بامداد بود و هانا همچنان بیدار در حالیکه قبلش داشتم فکر میکردم موقع تحویل سال چطور باید بیدارش کنم    ...
2 فروردين 1394

هانا و اولین چهارشنبه سوری

هانا با بهت و حیرت به آدمای دور و ورش که داشتن میرقصیدن و از رو آتیش میپریدن نگاه میکرد البته ناگفته نماند که بارون اومده بود قبلش و هوا بس ناجوانمردانه سرد بود  تق تق تق فش فش        فاصلمون کم بشه هیزم و نفت و آتیش      دوستت دارم خدایش سیب زمینی به سیخه    عکس گلت به میخه غماتو بیار فوتش کن     کینه داری شوتش کن هوا بهاری میشه         سرما فراری میشه زردی ازت دور بشه     هرچی بخوای جور بشه 26 اسفندماه 1393 #چهارشنبه سوری  #هانا  #آتش  #دختر ...
27 اسفند 1393

آش دندونی (یه مهمونی خودمونی )

انار دونه دونه بچه ای دارم دردونه قشنگ و مهربونه انار دونه دونه سه چهار روه که بچم گرفتار دندونه انار دونه دونه توی دهان بچم یه گل زده جوونه گل نگو مرواریده مثه طلای سفیده    اولین مروارید سفید هانا نهم آذرماه 1393 ...
16 آذر 1393

هانا و حمام

آب بازی دوست داری ولی اصلا خوشت نمیاد آب رو سرت بریزیم تو حموم خیلی آروم و دوستداشتنی هستی البته تا قبل از اینکه آب رو سرت نریختیم امان از بعدش و جیغ و فریاد ها  ...
2 آذر 1393

اولین حضور در مهمونی

اولین باری که قرار بود تو مهمونی با کلی آدم شرکت کنی خیلی نگران بودم همش فکر میکردم نکنه اذیت بشی و گریه کنی نکنه سر و صدای زیاد مهمونی اذیتت کنه  اما دخترم ساکت و آروم  بود و اصلا مامان اذیت نکرد  آبان ماه 1393 ...
14 آبان 1393